کوچ اجباری بیماران از شهرستان‌ها به پایتخت

تبلیغات بنری


هورناز (hornaz.ir):

دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی مناسب حق مسلم هر شهروند است. اما در بسیاری از شهرهای ایران به دلیل کمبود بیمارستان و تخت بیمارستانی و همچنین کمبود نیروی متخصص این حق به طور کامل نقض می شود.

هوای گرم اکتبر ناخوشایند بود و آفتاب شدید بعد از ظهر چشم ها را خیره می کرد. بوی تند ماده ضدعفونی کننده در هوا بود و صدای گریه بچه ها و جیغ پرستارها گوش ها را آزار می داد. در حیاط بیمارستان چند والدین بلوچستانی با لباس محلی با موبایل صحبت می کردند و به سرعت راه می رفتند. گویی هر کدام در تلاشند تا راهی برای خروج از این بن بست پیدا کنند.

اما در داخل اورژانس وضعیت بدتر بود. ازدحام مردم با صدای گریه کودکان خردسال و فریاد کودکان مانع از رسیدن صدای پذیرش به بیماران می شد. در گوشه ای از این فضای شلوغ مادری فرزند خردسالش را که از کم خوابی و خستگی دور چشمانش سیاهی شده بود به دوش می کشید. سرم به سر تراشیده بچه چسبیده بود و بی وقفه جیغ می کشید و گریه می کرد. از اراک آمده بود و پزشکیان اراکی جواب پسرش را دادند.

پدر دختر 4 ساله ای که در آغوشش می خوابید گفت: از بلوچستان آمده ایم تو سرت تومور داری آنجا دکتر نداریم چه برسد به بیمارستان.

آن طرف اورژانس دو زن و دو دختر نوجوان با لباس ترکمنی پشت درب مطب ایستاده بودند. یکی از زنان پسر رنگ پریده ای را در آغوش گرفته بود و منتظر نوبت او بود.

“چند هفته هر چی می خورد نفخ می کرد! شکمش روز به روز بزرگتر می شد، بردمش دکتر مشهد، بردمش دکتر گرگان، اما کاری نشد، آخرش هم نشد. گفت ببرش تهران و الان آوردیمش به امید خدا خوب بشه… انشاالله که اینجا خوب بشه دکترش خیلی خوبه و تجهیزاتش عالیه.

این بخشی از صحبت های مادر ترکمان با پدر بلوچ بود که شنیدن آن از سر و صدای داخل اورژانس سخت بود.

نگهبانان داخل اورژانس مددجویان را به دقت زیر نظر داشتند و اگر فردی بدون دلیل در راهرو حرکت می کرد با اخطار آنها را بیرون می کردند. مردی با لباس سرمه ای با شکم بزرگ ابروهایش را بالا انداخت و گفت: اگر کاری ندارید، بیرون بروید! اینجا به اندازه کافی شلوغ است.

در کنار پله های منتهی به درمانگاه، پدری افغان با پسر 7-8 ساله اش روی مقوا نشسته بود، کودک روی شانه پدرش تکیه داده بود و کلاهی ضخیم چشمانش را پوشانده بود. ما از ورامین آمده ایم. کلاه پسر را به عقب هل می دهد و به تاول ها اشاره می کند و ادامه می دهد: “هنوز سرش تاول دارد. هی می برمش دکتر، تاول ها را تخلیه می کنند و تاول ها برمی گردند. حالا می آورم. او اینجاست تا ببیند دکترها چه می گویند.”

کمبود بیمارستان در شهر

دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی مناسب حق مسلم هر شهروند است. اما در بسیاری از شهرهای ایران به دلیل کمبود بیمارستان و تخت بیمارستانی و همچنین کمبود نیروی متخصص این حق به طور کامل نقض می شود. نبود بیمارستان های تخصصی و مجهز در شهرهای دیگر یکی از مشکلات بزرگی است که شاید ساکنان تهران متوجه آن نشوند.

بر اساس آمارهای رسمی، در ایران به ازای هر هزار نفر حدود 1.7 تخت بیمارستانی وجود دارد. در حالی که استاندارد بین المللی این عدد را 5 تخت به ازای هر 1000 نفر در نظر گرفته است. این کمبود به ویژه در مناطق و شهرهای محروم مشهود است.

علاوه بر کمبود تخت‌های بیمارستانی، کمبود نیروی متخصص پزشکی نیز یکی از چالش‌های عمده شهرها است. بسیاری از پزشکیان و متخصصان ترجیح می دهند در تهران کار کنند، جایی که از حقوق و امکانات بهتری برخوردار هستند. این امر باعث کمبود شدید نیروی متخصص در رشته های مختلف پزشکی در شهرها شده است.

درد بچه ها

اگرچه تحمل رنج این بیماری و هزینه های درمان برای بزرگسالان دشوار است، اما در مورد کودکان موضوع پیچیده تر می شود. هیچ پدر و مادری حاضر نیست ببیند فرزندش رنج می برد و برای درمان دست به هر کاری نمی زند. والدینی که قادر به درمان فرزندان خود در شهرستان های خود نیستند، برای نجات جان خود با کمک متخصصان بهتر و تجهیزات پزشکی کاملتر راهی تهران می شوند.

اما در تهران مشکلات جدی خانواده بیماران را تهدید می کند. خانواده هایی با اقوام و آشنایان در تهران می توانند در منازل خود بمانند و تا حدودی از بار مشکلات آن ها کاسته می شود. اما آن دسته از خانواده هایی که در این شهر سرپناهی ندارند باید سختی ها و هزینه های بالای اقامت در هتل ها و مهمانسراها را متحمل شوند.

هزینه های اقامت

هزینه های بالای هتل ها و مهمانسراها در تهران به ویژه در مناطق نزدیک به بیمارستان ها باعث دلسردی بسیاری از خانواده ها شده است. این هزینه‌ها که بیش از توان مالی بسیاری از این خانواده‌ها است، باری مضاعف بر دوش آن‌ها وارد می‌کند و رنج و سختی بیماری فرزندشان را دوچندان می‌کند.

خانواده ای را تصور کنید که تمام دارایی خود را صرف معالجه فرزند خود کرده و اکنون باید نگران مسکن و تامین هزینه های گران باشد.

علاوه بر هزینه های زیاد، کمبود تخت و فضای کافی در هتل ها و مهمانپذیرها از دیگر مشکلاتی است که خانواده ها با آن مواجه هستند. در بسیاری از مواقع خانواده ها مجبور می شوند به هتل ها و مهمانسراهای دور از بیمارستان ها بروند و این کار را برای کسانی که تهران را نمی شناسند سخت می کند و بر سختی ها و مشکلاتشان می افزاید.

رنج کودک از بیماری، دوری از خانه و خانواده و نگرانی از آینده، بار سنگینی بر دوش این خانواده ها است. بسیاری از این خانواده ها به دلیل مشکلات مالی و مسکنی که می تواند خطرناک باشد و سلامتی بیمار را به خطر بیندازد، قبل از اتمام درمان فرزندانشان مجبور به ترک تهران می شوند.

“خدا رحمتشون کنه! وقتی اومدیم اینجا و دخترم رو بستری کردیم، دکتر این بیمارستان بهمون نامه داد که بریم مهمانسرا تا بمونیم. تقریبا رایگانه. حداقل ما از اینکه کجا بخوابیم احساس بهتری داشتیم.” در همین حین بین حرف های مرد بلوچ مادری از صحنه بیرون پرید و گفت: چه فایده ای، جای ما خانم ها نیست، یک اتاق بیست متری به ما دادند که 10 تا 15 نفر می توانند بیایند. ” خواب مشترک! مرد بلوچ می خندد و می گوید: باز هم خدا را شکر. او به دختر 3 ساله اش اشاره می کند و ادامه می دهد: همین که این دختر ما شفا پیدا کند، از – برایش هیچ کاری نمی کنم. زایمان کرده و می گویند یک پزشک در تهران شفاش می دهد مادر مشهدی که حالا در حال آماده شدن برای بیرون آوردن پسرش از بیمارستان است و از سلامتی پسرش خوشحال است، حرف های پدر بلوچ را با اشتیاق و با لحنی سپاسگزار تایید می کند. و می گوید: «مطمئن باشید حالش خوب خواهد شد. پسرم را باز کردند، برای آخرین بار در اواسط عمل، او را به خانه بردیم، اما خدا را شکر خوب شد.

برخی موسسات خیریه و سازمان های مردم نهاد برای حل مشکل اسکان خانواده بیماران اقدام می کنند. این موسسات با تهیه مسکن ارزان یا رایگان تا حدودی به این خانواده ها کمک می کنند. اما تعداد آنها بسیار کمتر از حد نیاز است و در نتیجه همه همراهان بیماران تا پایان درمان در یک اتاق مشترک زندگی می کنند.

با تمام بچه های بیمار و والدین مضطرب که از شهرهای دور و نزدیک می آیند، با ترس و امید از بیمارستان بیرون می روم. آمبولانس وارد حیاط بیمارستان شد. پدری که شب ها در ماشین می خوابد جای خود را با مادر بچه عوض می کند تا مادر استراحت کند و پدر بتواند شیر بدهد. زنی روی زیلو روی سکوی کنار بیمارستان نشسته و مشغول خوردن چای و بیسکویت است. تابلوی بزرگ بیمارستان زیر نور آفتاب می درخشد و سر و صدای افراد داخل بیمارستان محو می شود.

منبع: روزنامه اطلاعات

تبلیغات بنری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *